رهامرهام، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

رهام نفس مامان و بابا

یلدای 94 و رهام 30 ماهه

امسال یلدامون خیلی مختصرو کوتاه و بدون بابای رهام برگزار شد و چون بابایی رهام سر کار بود و جایی هم نمیشد بریم من و رهام و خاله مریم 3 تایی با هم شب یلدا گرفتیم. البته ناگفته نماند که خدارو شکر بد هم نگذشت بهمون. انشالاه 100 سال دیگه زنده باشی پسرم و 100 شب یلدای دیگه رو تجربه کنی. این چندتا عکسم همون شب گرفتم.البته چند تا عکس دیگه هم که قبلا یادم رفته بود و جا مونده بودن رو توی این پست میذارم.   پسرخاله کوچولوهای رهام آقا ائلوین هم  امسال اولین یلداشو تو خونه مامان بزرگش بود... اینم هندونه کوچولوی امسال ما.     اینم کوچولوهای دوست داشتنی من...
5 دی 1394

30 ماهگی

بسم الله الرحمن الرحیم دوباره بعد از مدتها سروکله مامان تنبل رهام پیدا شده  و نمیدونه از کجا شروع کنه به نوشتن خاطرات این همه مدتی که غایب بودیم.واقعا شرمنده ی پسر گلم هستم به خاطر کم کاری در نوشتن وبلاگش و هیچی نمیتونم بگم به جز اینکه معذرت میخوام ازت گلکم. حالا برم سراغ اصل کاری یعنی اتفاقات این 3 ماه.توضیحات بیشتر رو طبق روال قبل کنار عکس ها اضافه میکنم. پسرنازنینم,عمر و نفس من,امروز که برات مینویسم دقیقا 2.5 سالت هست و حسابی مردی شدی برای خودت.یک پسر مودب و مهربون و باهوش و یه ذره لج باز ... که روزهای مامان و باباشو با شیرین زبونیا و شیرین کاریاش البته با چاشنی شیطنت و شلوغ کاری زیاد پر میکنه.سه ماهی میشه که کلا دست از آشپز...
1 دی 1394
1